مشعل هدایت قرآنی ، مذهبی ، اعتقادی ، تربیتی
| ||
|
· مقدمهیکی از مشکلاتی که امروزه دامنگیر بسیاری از مراجعان به منابع دینی جهت أخذ و برداشت دستورالعملها و راهکارهای پرورشی و تربیتی شده است، انتظارات غیرمنطقی و دور از واقع از این منابع و مراجع است. به بیان واضحتر، امروزه کثرت اشتغالات و تنوع سرسامآور در زندگی انسان، وی را چنان احاطه کرده است که رویکرد او به زندگی نه تنها از بستر نوعی آخرتاندیشی به سوی دنیاگرایی میل کرده، بلکه در متن دنیا نیز از کیفیت به کمیّت و از منش و شخصیت در حوزه تربیت، به برونداد و نمودارهای آماری تنزّل یافته است. در چنین وضعیتی، هرگونه گرایشی به دریافتِ دیدگاهی ارزشی و حکیمانه در متن تربیت نیز ناظر به نوعی تطبیق با جوّ حاکم بر دوران زندگی انسان است. جزیینگری و روشگرایی محض، که در صدد دریافت سریع نتایج عینی و ملموس است، راه را بر هرگونه بردباری و دریافتهای تدریجی، آن هم در حوزه شخصیت و ضمیر باطنی، مسدود کرده است. این دیدگاه چنان بر زوایای زندگی حاکم شده است که حتی تربیت را نیز در چارچوب کاملاً کمّی و در قالب فرایندهایی با دروندادهای مشخص و عملیاتی تفسیر میکند. به طور خلاصه میتوان دیدگاه مزبور را یک نوع دیدگاه بستهای یا نسخهای به تربیت دانست که صرفا با ارائه بستههای تربیتی یا نسخههای پرورش در صدد تغییر رفتار و اصلاح آن بر میآید. بدیهی است چنین روندی صرفا رفتار فرد را بهطور موضعی و براساس میزان جذب و دفع پاداشها و تنبیهات خارجی و پیرامونی تغییر میدهد و هرگز نمیتواند عنوان تربیت با مؤلفههای خاص خود را پذیرا باشد. تریبت، امری تدریجی است که با بردباری و تحمّل عجین گشته است، امری که ناظر به تغییر اساسی در موضع شخصیتی، و نه صرفا رفتاری، است. تربیت هرگز قابل نسخهپیچی یا بستهبندی نیست و همواره به یک منش و سلوک، و نه رفتار که بعد ظاهری عملکرد است، ختم میشود. رفتاری که بر بنیانهای دورنی و باطنی استوار باشد به صورت یک سیره، منش و سلوک متجلّی میشود که اگر پاداشهای پیرامونی رخت بربندند هرگز رو به خاموشی و فراموشی نمیگذارد و اگر تنبیهات و فشارهای پیرامونی جلوی آن را بگیرند، با عطف توجه به عوامل درونی و ترجیحات شخصیّتی از پیگیری باز نمیماند چیزی که انسان را از حیوان جدا میکند و تفاوت رویکرد تربیتی انسان را با رویکرد پرورشیِ حیوانی به او آشکار میسازد، توجه به انتظار ما از تربیت است. واقعا از تربیت انتظاری داریم؟ آیا گمان میکنیم تربیت معطوف به شکلدهی رفتار است؟ آیا میتوان با شکلدهی رفتار بر اساس اهرمهای تشویقی و تنبیهی به شکلدهی شخصیت نایل شد؟ آیا با فضای روشگرایی افراطی و تمرکز بر عمل میتوان به خاستگاهی مطمئن در تربیت دست یافت؟ آیا میتوان رفتار را شاخصی مطمئن برای ورود به عالم انگیزه و نیت فرد و شکل دهی آن از طریق رفتار مستند به اهرمهای تشویقی و تنبیهی قلمداد کرد؟ پاسخ به این قبیل پرسشها و ایرادات است که روشنگر فضای رویکردهای گوناگون به تربیت است، رویکرد اصیل به تربیت و رویکرد غیراصیل به آن و به تعبیر گویاتر، رویکرد هستهای به تربیت و رویکرد پوستهای به آن. این است تفاوت حرکت تربیتی اصیل ـ که از انگیزه آغاز و به رفتار ختم میشود ـ با حرکت تربیتی غیراصیل که از رفتار آغاز و به انگیزه ختم میگردد. بدیهی است رفتاری که از منبع شخصیتی انسان صادر میشود، حوزه اولویت خود را در نظام شخصیت جستجو میکند و بنابراین، از سطح انگیزشی بالایی برخوردار است و سطح کنشی آن، یعنی پوسته که همان عمل و رفتار ظاهری است، به عنوان آخرین حلقه انگیزشی، معلول و بازتاب ویژگیهای باطنی است. این نوع رفتار، کاملاً متفاوت با رفتاری است که عامل تشکیل انگیزه است. چنین رفتاری متناسب با خود، اقدام به ساخت و پرداخت انگیزه و شخصیتی میکند که متناسب با سطح کنشی و پوسته رفتار باشد، سطحی که بر مدار جذب و دفع خارجی و پاداش و تنبیه پیرامونی، انعکاسی مشابه در سطح انگیزشی به جای میگذارد و فرد همواره فعالیت خود را بر اساس انگیزههای بیرونی و نظام تشویق و تنبیه خارجی شکل میدهد. در اینجا، تفاوت نظام تربیتی اصلگرا با روشگرا مشخص میشود. نظامی که بر اساس اصول و معیارهای مشخص در صدد ارائه فرایند تربیت است بیش از آنکه سطح کنشی فرد را مورد توجه قرار دهد به سطح انگیزشی او توجه میکند و بیش از آنکه تربیت را در استحکام و تداوم پوسته مدّنظر قرار دهد بر جوهره و هسته تربیت متمرکز میشود. تربیت روشگرا چارهای جز تأکید بر سطح کنشی و غفلت از انگیزش و تمرکز بر پوسته و بیتوجهی به هسته تربیت ندارد. رهیافت مکانیزمی به تربیت موجب استفاده ابزاری از آن در جهت شکل دهی به رفتار به منظور بهرهگیریهای موضعی و مقطعی شده است. اهداف و مقاصد، اوّلین و بزرگترین قربانی چنین موضعی است. امروزه نگاه غایتمدارانه به تربیت به بهانه عدم امکان سوق فرد با تمسک به انگیزههای باطنی، جای خود را به نگاه کاملاً ابزاری به تربیت و تلقّی تکنولوژیکی از آن و حداکثر، اهداف رفتاری داده است. آنچه در این میان از حیّز انتفاع ساقط شده است، همان بینش و اختیار انسان و بهطور خلاصه اراده آزاد اوست. رهیافت غایتشناختی به تربیت در قلمرو خود از سعی و کوشش، توجه و هوشیاری انسان بیشترین استفاده را میبرد. در واقع، تربیت غایتمدار با تمرکز بر اهداف، مقاصد و عواقب امور بر حوزه اراده و ظرفیت تعقل و تفکر فرد برای نیل تدریجی به مقصود مورد نظر متمرکز میشود و هرگز چرخه تربیت را بر مدار تلقینها و القاهای برگرفته از نظام رفتار و پاسخ و تشویق و تنبیه قرار نمیدهد. در این میان، نقش اصول تربیت به عنوان مجاری مطمئن در تلاش ارادی برای نیل به اهداف و مقاصد، مورد توجه ویژه قرار میگیرد و رمز غفلت از اصول در نظام تربیت و تأکید بر روش و مواجهه نابخردانه با حکمتها و فلسفههای تربیتی در نظامهای دینی و فلسفی و انتظار ارائه روش و مکانیزم از آنها آشکار میشود. روشزدگی حاصل از نگاه مکانیزمی به تربیت تا جایی پیشرفته است که در مواجهه با متون دین اسلام نیز همواره به دنبال روشهای بستهبندی شده و نسخهای میگردیم، غافل از اینکه روش در نظام تربیتیِ اصیل، زاییده اصل و پرورش یافته قواعد و معیارهای حاکم بر تربیت است. آنچه در یک مکتب تربیتی اصالت دارد نه روش و شیوه بلکه ضابطه و معیار است، چرا که با در دست داشتن ضوابط و معیارها به راحتی میتوان روشها و شیوههای حرکت را در چارچوب مورد نظر کشف کرد و به کار بست.1 مکتبی مانند اسلام هرگز خود را محصور به زمان مشخّص و دوران خاصی نمیکند و از اینرو سازوکار لازم را برای حضور در دورانهای پس از خود و دیگر بافتها از طریق ارائه خطمشیها و سرچشمههای تربیت و به دست گرفتن ابتکار عمل با سیاستگذاری و ارائه اصول، تأمین میکند. این امر هرگز به معنای افراط در جانب اصول و غفلت از روشها نیست، زیرا هر نوع انحصار در یک طرف و فروگذاری جانب مقابل منجّر به بروز کاستیها و نقایصی غیرقابل جبران در فرایند تربیت خواهد شد. بهرهگیری از یافتههای علمی (تعلیم و تربیت، روانشناسی، جامعهشناسی و...) برای یافتن روشها و شیوههای جدید به شرطی میتواند در مکتب تربیت دینی مؤثر واقع شود که این روشها، مرزهای کیفی و کمّی خود را از زبان قاطع اصول و معیارهای موجود در دین اخذ کرده باشند. بحث ترکیب غایت و شیوه، هدف و مکانیزم، بینش و روش ناظر به همان عنوان هسته و پوسته و جوهر و صدف تربیت است. ما میتوانیم از دستاوردهای بشری در نیل به وضعیتهای بهتر و مناسبتر تحت حاکمیت معیارهای دینی استفاده نماییم. آنچه اهمیت· د ارد میزان اشراب غایات و مقاصد در روشها و شیوه هاست. بنابراین، به نظر میرسد در مواجهه با دین مناسبترین و کارآمدترین عنصر تربیتی همان اصول و قواعدی است که به راحتی قابل اکتشاف میباشد. بدیهی است در هر نوع مواجهه دینی، حتی در قالب الگوگیری از نمونه ها و اسوه های بارز دینی نیز، چنین روندی معقولترین نوع استفاده و بهرهگیری است.2 شیوه ما در ارائه اصولی چند در تربیت از منظر امام علی(ع) برگرفته از رویکرد اصلگرا به تربیت و توجه به غایات تربیتی است، رویکردی که دست ما را در اختیار روشهای گوناگون تحت حاکمیت ضوابط و اصول مأخوذه کاملاً باز میگذارد. پیشفرضهای بحث ما در اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع) عبارتند از: الف) امام علی(ع) به عنوان یک انسان معصوم از گناه، خطا و اشتباه و فردی که دارای عالیترین مقامات انسانی است، دارای بینش و شناختی از سعادت و شقاوت انسان است که به راحتی میتواند به عنوان یک هدایتگر و راهنما، وی را به سرانجامی نیک فرا خواند و از فرجامی بد برحذر دارد. بنابراین، هر چند برای تبیین و توجیه معیارهای تربیتی مأخوذ از آن حضرت میتوان استنادات معقولی را از حیث مبانی انسان شناختی، جهانشناختی، اهداف و... ارائه کرد، اما مطمئنترین استناد همان اعتماد و تکیه بر صدور ضابطه و معیار مزبور از سوی مقام امامت است. ب) چه بسا اصول و قوانین استخراج شده به طور صریح در کلام امام(ع) منعکس نشده باشد، اما از مجموع رفتار و کلام حضرت و تأکیدات ایشان بر موارد خاص میتوان اقدام به اکتشاف اصول مزبور کرد. ج) با اکتشاف جامع اصول تربیت از دیدگاه امام علی(ع) میتوان چارچوبی از نظام تربیتی از دیدگاه حضرت ارائه کرد، زیرا اصول، نموداری آشکار از اهداف و مبانی است و از طرف دیگر راهنمایی کارا برای تعیین روش و شیوه تربیت است. به عبارت دیگر، اصول مجمع و گذرگاهی برای تمام عناصر تربیت و منعکس کننده هویتِ دیگر مؤلفه های تربیتی در نظام تربیت یعنی شیوه، مبنا و هدف است. نظرات شما عزیزان: [ جمعه 19 اسفند 1390برچسب:اصول تربیت از دیدگاه امام علی (ع), ] [ 9:45 ] [ اکبر احمدی ]
[
|
|
[ تمام حقوق مادی ومعنوی این وبلاگ متعلق : به اکبر احمدی می باشد ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |